الینا هدیه روشن خدا

تولد نی نی های ناز شهریور 91

1392/6/8 15:59
نویسنده : مامان
498 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم مدتیه که چیزی ننوشتم. در این مدت خیلی بزرگ شده ای و رفتارهایت عوض شده است ، اما پیشرفتهایت را در یک پست دیگر مینویسم.

اینجا میخوام از یه تولد دسته جمعی بگم. تولدی که از خیلی وقت قبل با دوستامون تصمیمش رو گرقتیم. البته بابا میگفت که کار داره و نمیتونه بیاد ولی روزش که رسید هر جور بود برنامههاشو جور کرد که خاطره این روز برامون زیباتر بشه و پدر الینا هم مثل بقیه بابا ها کنار فرشته کوچولوش باشه. قلب

 

جمعه اول شهریور برای جشنمون انتخاب شده بود و مکانش هم هپی هاوس اقدسیه بود ساعت 5 تا 8 عصر. ما هم پنجشنبه عصر رفتیم تهران. ترافیک بود و آخر شب رسیدیم. بعدازظهر جمعه رفتیم  خونه مریم جون مامان یاسمینا گلی و لباستو گرفتیم. آخه قرار بود دخترهای نازمون همه لباس پروانه بپوشن و پسرها هم لباس زنبوری. قبلا لباسا رو اینترنتی سفارش دوخت دادیم  و وقتی آماده شد مریم جون و بهار جون تحویل گرفتن.

زحمتهای جشن هم افسانه جون مامان پارمین گلی و مریم جون کشیده بودن. عکاس و فیلمبردار هم هدی جون مامان دینا گلی زحمتشو کشید. دست همشون درد نکنه. لبخند

بعد از گرفتن لباس رفتیم خونه خاله فریماه و لباستو عوض کردیم.

پاپوش ها برات جالب بود و در میاوردی و میخواستی خودت بپوشی. دستتو میبردی پشتت که بالتو بکنی و ببینی چیه. تل هم یه لحظه هم روی سرت نموند. خنده

 

شما داشتی با آرین بازی میکردی و یه کم دیر رسیدیم به جشن. پنج شش تا از خانواده ها اومده بودن. منم خیلی زود بعد از سلام و احوالپرسی شما رو گذاشتم پیش دوستات.

 

 

شب قبل ساعت دو و نیم خوابیده بودی و حسابی خوابت میومد. این بود که با بچه ها بازی نکردی و به جز چند دقیقه اول همش بغل من یا بابا بودی. حتی دو بار رفتیم تو اتاق که شما بخوابی ولی خب شلوغ بود و نمیتونستی. اما باز هم مثل همیشه از بودن در جمع لذت بردی و همه چیزو خوب برانداز کردی.

برنامه های جشن خیلی خوب و متنوع بود. موزیک داشتیم. قرار شد باباها دسته جمعی کردی برقصن اما چون یه کم با هم رودرواسی داشتن دلقک وارد صحنه شد.

دلقک جشنمون یه دختر 26 ساله بود که فوق لیسانس تـیاتر داشت. کارش عالی بود.

مامانا هم بازی کردن. بازی با بادکنک. هر کی با قطع موزیک بادکنک توی دستش میموند میسوخت.

خلاصه حسابی زدیم و رقصیدیم.

 

اینم کیک تولد که خیلی خوشگل بود.

 

 

اینم چند تا دیگه عکس از دختر گلم که یکیش بغل یکی از خاله های مهربون هپی هاوسه.

 

 

جشن خوبی بود وخیلی بهمون خوش گذشت. انقدر خوب بود که شما با وجودیکه خوابت میومد بازم بعضی موقع ها میخندیدی. دست همه دوستای خوبمون که برای این جشن زحمت کشیدن درد نکنه.

 

بعد از جشن هم رفتیم خونه عمه. یه ساعت توی راه بودیم و شما این یه ساعتو خوابیدی و سرحال شدی و خونه عمه حسابی با آروین بازی کردی و گاهی با رادین. حسابی بهت خوش گذشت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

روشا
7 دی 92 15:05
تولدن این نی نی ناز شهریورمون مبارک . چه کیک خوشگلی خاله جون به کجا سفارش دادید البته اگر میشه تو وبم جواب بدید