الینا هدیه روشن خدا

یک خاطره

1392/5/2 23:58
نویسنده : مامان
155 بازدید
اشتراک گذاری

الینای من، دختر دلبندم !

پارسال دقیقا سالروز تولد امام حسن (ع) بود که سرویس خواب شما رو آوردن. روز سختی بود. نصابها وارد نبودن و یه صبح تا غروب  مهمونمون بودن. بعدشم ماه رمضون ساعت 2 بعداز ظهر از من شماره تلفن رستوران خواستن و مجبور شدم بهشون ناهار بدم.  ولی وقتی رفتن انقدر ذئق و شوق داشتم که با همه خستگی و اون شکم گنده سبز شروع کردم به تمیزکاری و چیدن اتاقت.

 

اینم چند تا عکس از همون روزا

 

 

انقدر دیدن اتاق شما برام شیرین بود که الان چند روزه منتظرم تولد امام حسن بیاد و بیام اینجا بنویسم که یک سال گذشت. یک سال از اتاق داشتن دخترم گذشت. و به زودی تولد خودشو جشن میگیرم.

این روزا دخترم حسابی بزرگ شده. حواسش به همه چیز هست. از کوچکترین معبر ها رد میشه و خودشو به جایی که میخواد میرسونه. اولین تلفات شیطنتش هم یکی از گلدونایی بود که خاله فرح برامون آورده بود. نیشخند

عاشق این کوچولوی زبر و زرنگم. حالا دیگه بستن راه پذیرایی فایده ای نداره ، راه خودتو پیدا کردی و در دومین روز گشتن توی پذیرایی از تو شومینه پیدات کردم. قهقهه این شد که یکی از پشتیهایی که از خونه پدر جون آورده بودیم گذاشتیم جلوی شومینه. مرحله بعدی بوفه بود که مجبور شدیم جلوی اونم ببندیم چون میرفتی جلو و میکوبیدی توی شیشه اش.

عزیز دلم بدون که این محدودیت ها همه برای حفظ سلامتی خودته وگرنه صد تا از این بوفه ها و وسایل توش فدای یک تار موی دختر زیبای من. بغل

بعضی وقتا که از شیطنتهات حرف میزنم مادر جون میگه انقدر شکایت نکن. ولی من اصلا قصدم شکایت نیست. جون از کارهات لذت میبرم تعریف میکنم که اونا هم شاد بشن. وقتی اینا رو به مامانی یا خاله ها میگم اونا فقط میخندن و میگن مواظبش باش اتفاقی براش نیفته. یه بچه سالم باید شیطون باشه. اینکه شما هر جوری شده خودتو به مقصدت میرسونی برای من یعنی اینکه اولا میفهمی که راهش چیه. دوما قدرت حرکت هم داری. خدایا شکرت لبخند

 

تولد آروین

امروز تولد آروین بود و عمه عاطفه اینا اومدن آمل. پریشب عمه زنگ زد به بابا  و برای تولد خونه پدر جون دعوتمون کرد. ما هم غروب رفتیم براش یه کاپشن شلوار ورزشی خریدیم و رفتیم اونجا.

مادر جون و بابا روزه بودن. عمو بهروز از بیرون غذا گرفت برای تولد و عمه هم آش رشته پخته بود. البته من همون افطاری رو خوردم. هنوز برای آلرژی شما رِژِیم دارم. یه کم هم حالم گرفته شد. راستش سخته که مهمونی دعوت بشی ولی ..........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)