الینا هدیه روشن خدا

این چیه؟

1393/8/2 22:02
نویسنده : مامان
547 بازدید
اشتراک گذاری

اولین جمله دو کلمه ای شما که به وضوح ادا میکنی "این چیه"

این سوالیه که روزی هزار بار میپرسی حالا فرقی نمیکنه که بدونی این چیه یا نه. به جای این کیه هم میگی این چیه. خیلی وقتا برات یه بازیه.

بارها و بارها یه چیز رو میپرسی در حالیکه میخندی. وقتی بهت میگم منو گذاشتی سر کار بیشتر میخندی.

نیمه مهر ماه با ماشین خودمون به همراه مامان جون و بابا جون رفتیم مشهد.

توی راه با ماشینا بازی میکردی. به ماشینای جلویی میگفتی "وایسا وایسا" و و قتی ازشون سبقت میگرفتیم میگفتی "بای بای"! و اگه یه ماشینی خیلی تند میرفت که بهش نمیرسیدیم میگفتی "برو برو".

عمه عاطفه هم با هواپیما اومد مشهد  و اونجا به ما ملحق شد. رادین هم آورده بود . رادین مدت کوتاهیه که مهد میره و کمی اجتماعی تر شده و گاهی با شما بازی میکنه. ولی در کل مثل کنه چسبیده بود به عمه و از بغلش پایین نمیومد. عمه خسته شده بود برای همین از شما اجازه گرفتم که رادین توی کالسکه کنارت بشینه. شما اجازه دادی ولی رادین دلش نخواست بشینه. ولی بعدا یکی دوبار دور از چشم مامانش تو رودرواسی نشوندیمش کنار شما. دختر مهربون ما هم رادین رو بغل میکرد.

 

این عکس هم توی حرم حضرت رضا (ع)  ازتون گرفتم.

چند بار رفتیم طبقه پایین حرم که خانوادگی هست و تو اون فضای بزرگ حسابی دویدی  و با بچه های دیگه بازی کردی.

ایامی که مشهد بودیم بعد از عید قربان بود تا روز عید غدیر. اینم چراغونی حرم

 خدا بازم قسمت کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)