الینا هدیه روشن خدا

الینا و مامان خونه مامانی

1391/10/17 18:27
نویسنده : مامان
133 بازدید
اشتراک گذاری

عصر دوشنبه چهارم دی ماه من و شما با مادر جون و پدر جون رفتیم تهران. اونا رفتن خونه عمه عاطفه و ما رفتیم خونه مامانی. چند روز بود که شیرم کم شده بود. شب که رسیدیم دیگه شما سیر نمیشدی و گریه میکردی، دایی هم خونه نبود. با یه ذره قنداب آرومت کردم. مامانی زنگ زد به خاله فرح، اونم با عمو رفت برات شیر خشک گرفت. از اون شب روزی یه بار یه ذره شیر خشک بهت دادم. حجمش از یک وعده هم کمتربود، وقتی از شیر من سیر نمیشدی بقیشو شیر خشک میدادم.

البته مامانی خیلی بهم رسید طوری که روز جمعه 15 دی که اومدیم آمل اصلا شیر خشک نخوردی.

همه از دیدنت خوشحال شدن. خاله فریماه فردا صبحش اومد و برات یه لباس خوشگل آورد. یه روز هم با دایی و مامانی رفتیم برات شلوار جین و بلوز خریدیم که دایی جونت طبق معمول ما رو شرمنده کرد. دوشنبه هفته بعدش خاله فریماه اومد دنبالمون و رفتیم خونشون مهمونی.

 

غروب بابا زنگ زد و سورپرایزمون کرد، اومده بود تهران. شب دایی اومد دنبالمون خونه خاله.

و اما اولین کوپ الینا

پنجشنبه 14 دی ماه 91 در حالیکه 3 روز مونده بود به پایان 4 ماهگیت، بابا موهاتو کوتاه کرد. پشت موهات خیلی بلند بود و اذیتت میکرد. نمیدونی بعدش چقدر ماه شده بودی.

جمعه هم اومدیم آمل. عمه عاطفه هم آمل بود، شب رفتیم خونه پدر جون و این عکس رو از شما با پسر عمه هات گرفتیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)