الینا هدیه روشن خدا

کدبانو

1393/2/27 23:32
نویسنده : مامان
558 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا بزرگ شدن دخترم خیلی به چشم میاد. کارهای قشنگی میکنی عزیزم که مامان کیف میکنه.

با هر چیزی که بازی میکنی بعد از یه مدت میری میذاری سر جاش. البته این کار شامل اسباب بازیای خودت نمیشه چون من از اول بهت اجازه دادم که اونا رو بریزی و اصراری تو جمع کردنشون نداشتم. هرازگاهی خودم جمعشون میکردم. اما وقتی از وسایل خونه یا من و بابا یه چیزی رو برمیداری بازیت که تموم شد میذاری سر جاش. یا وقتی از خونه بابا جون میخوایم بیایم اسباب بازیایی که اونجا هست و مال بچگی بابا بوده رو میبری تو اتاق بابا میذاری.

حتی وقتی غذا یا آبمیوه میخوری خودت ظرفاتو میبری تو آشپزخونه. و بقدری قشنگ و مرتب این کارها رو میکنی که هر کی میبینه ذوق میکنه.

حالا دیگه خودت یه آشپزخونه داری که کنار آشپزخونه منه. آشپزخونه ای که خاله فریماه موقع تولدت بعنوان سوغاتی مشهد بهت داد. حسابی باهاشون بازی میکتی و به من و عروسکات غذا میدی و گاهی هم موقع غذا خوردن ظرفاشو میاری و با اونا غذا میخوری.

به عروسک کوچولوت که بهش میگیم نی نی و از بیبی شاپ مدینه برات خریدم داری وابسته میشی و توی کارهات شریکش میکنی. مثلا موقع تاب سواری بغلش میکنی یا گاهی تنهایی تابش میدی. چند روز پیش که عمه عاطفه اومده بود برات یه عروسک آورد که خیلی شبیه نی نی خودته و شیشه شیر و لگن داره. و میتونه اشک بریزه و جیش کنه که البته این کارشو یادت ندادم و گرنه همش میخوای بهش آب بدی. حالا به هوای شیشه شیرش با اونم بازی میکنی و پنجشنبه که میخواستیم بریم مهمونی هر چی بهت گفتم یکی از عروسکات رو با خودت بیار نتونستی از بینشون انتخاب کنی و هر دو رو آوردی.

روی وسایلت حساس شدی و به بچه های هم سن خودت اجازه نمیدی که بهشون دست بزنن که البته اقتضای سنته. حتی توی پارک اگه بچه ای به سه چرخه ات دست بزنه بیخیال تاب و سرسره میشی و میری سه چرخه سواری! یه روز که میردمت بیرون از خودت سوال کردم که دوست داری با سه چرخه بری یا کالسکه و شما کالسکه رو انتخاب کردی.  ما هم از اون روز با کالسکه میبریمت پارک که شما اونجا نگران سه چرخه ات نباشی و راحت بازی کنی ما هم شرمنده بچه ها نشیم!!!!

خیلی از کلمات رو بعد از اولین باری که میشنوی تکرار میکنی مثل زنبور و صابون

لغتنامه ات خیلی وسیع تر شده ولی هنوز هم جمله نمیگی.

امروز تونستی در یخچالو باز کنی و چند روز پیش از صندلی غذات رفتی بالا که به ماکروفر برسی برای همین ارتفاعشو کم کردم ولی دیگه از بالارفتنش خوشت اومده و دایم ازش میری بالا.

 

و اما مهمترین چیزی که حاکی از بزرگ شدن دختر عزیز منه اینه که دیگه روزا شیر نمیخوره.  و این انتخاب خودشه.

دوشنبه 22 اردیبهشت بود که تصمیم گرفتم شیرتو قطع کنم آخه بعضی از دکترا معتقدن وقتی بچه ای تو این سن غذا نمیخوره و وزن نمیگیره باید شیرشو قطع کنید تا غذاخور بشه. و این ماه که وزنت کردم متاسفانه نمودار رشدت خط صاف شده بود. خیلی دو دو تا چهار تا کردم و از اونجایی که تو گرما  نمیشه شیرو قطع کرد وگرنه بچه اذیت میشه تصمیم گرفتم خیلی زود این کارو انجام بدم. بعدازظهر دوشنبه 22 اردیبهشت سعی کردم با کتاب خوندن و ... بخوابونمت. به کتاب علاقه نشون میدادی ولی گاهی یادت میفتاد و میگفتی شیر و من باز ذهنتو منحرف میکردم. سر آخر شما نخوابیدی و از رختخواب بلند شدیم و در نهایت هم من تسلیم شیر گفتن های شما شدم ولی دیگه خوابت نبرد.

همش با خودم فکر میکردم که دلم نمیاد کلا شیرتو قطع کنم و اگر فقط برای خواب میخوردی و جلوی اشتهاتو نمیگرفت تا دو سالگیت صبر میکردم که گویا فکرمو خوندی.

فردای اون روز، روز پدر بود و خونه بابا جون بودیم. عمه عاطفه هم بود. خیلی سعی کردم بهت شیر ندم و بابا هم کلی تو حیاط سرتو گرم کرد اما آخرش اومدی شیر خوردی و خوابیدی.  از روز بعد  تا دو روز صبح که بیدار شدی دیگه شیر نخواستی و اومدی صبحونه خوردی و طی روز هم درخواست شیر نکردی. الان چهار روزه که فقط برای خواب بعداز ظهر و شب و گاهی صبح برای خوابیدن دوباره شیر میخوری ( یعنی دو تا سه بار در شبانه روز) و من خیلی راضیم.  مثلا امروز یه بار اومدی گفتی شیر ولی بهت گفتم شیر برای خوابیدنه قبول کردی و رفتی.

امیدوارم  حالا که خودت داری همکاری میکنی منم بتونم بیشتر به غذات برسم و رشد خوبی داشته باشی. هر چند بدغذایی و خیلی ادا و اطوار داری تو غذا خوردن ولی باید سعی ام رو بکنم.

خلاصه موضوع این بود که خودت فهمیدی اوضاع پسه شیر روزت رو نخوردی که از بقیش محروم نشی!!!!!!

شایدم واقعا وقتی نظرمو به بابا میگفتم شنیدی که این کارو کردی. آخه این روزا حواست خیلی جمعه و متوجه کوچکترین حرفها و رفتارهای اطرافیانت هستی. فدات بشم دختر خوشگل من که انقدر میفهمی. خداییش خیلی خانمی. هر چند خیلی شیطونی و شیطنتای خطرناکی داری ولی ادب و نزاکت توی ذاتته و اگه مشکلی مثل بی خوابی یا گرسنگی نداشته باشی به حرفهام گوش میکنی. (البته نه همیشه ها!!!)

عزیز دلم دوست دارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)