الینا هدیه روشن خدا

شکستن غول آلرژی

1393/2/10 15:44
نویسنده : مامان
190 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از یک سال رژیم سخت و طاقت فرسا، نوزدهم بهمن ماه سال 1392 از یه جشن عروسی شروع  کردیم به شکستن رژیم مخصوص آلرژی. مدتها بود که شما مشکلی نداشتی و بعد از تولد یه سالگیت با اجازه دکتر لبنیات رو با خوردن ماست شروع کرده بودیم. کم کم کره و پنیر هم اضافه شد و حتی من فرنی هم خورده بودم. اما راستش جرات نمیکردم ادویه یا چیزای دیگه رو تست کنم  و هر روز میگفتم باشه بعد و انقدر هم تعداد موادی که نمیخوردیم زیاد بود که دونه دونه تست کردنش کار سختی بود و حوصله آدمو سر میبرد. این شد که وقتی به عروسی دعوت شدیم تصمیم گرفتم از شام اونجا بخورم و فکر کردم گاهی مهمونی یا رستوران دیگه زیاد ضرری نداره و بهتره که روحیه مون شاد باشه. آخه با این رژیم کاملا خونه نشین شده بودیم.  شام شما رو خونه بهت دادم و رفتیم ولی چون بیدار مونده بودی دوباره گرسنه ات شده بود و موقع شام بهت جوجه کباب دادم یه ذره خوردی ولی بیشتر نخواستی. راستش وقتی خودم خوردمش دیدم فلفلش برای ما که عادت نداریم زیاد بود!!!!

به هر حال خیالم از نظر فلفل راحت شد. اتفاقا دو روز بعدش یه مهمونی دعوت شدیم و بعد از یک سال غذامو با خودم نبردم.

از اون به بعد دیگه رستوران میریم و شما عاشق جوجه کبابی. بعضی جمعه ها هم که خونه خودمون باشیم بابا برات جوجه درست میکنه. کم کم مهمونی هامون زیاد شده و شکر خدا شما هیچ مشکلی نداری. البته توی خونه هنوزم ادویه نمیخوریم ولی بعضی از غذاها رو به رژیممون اضافه کردیم. هر چند شما برای چشیدن غذاهای جدید مقاومت میکنی اما من که میتونم بخورم!!!!

 

من و بابا با یه سری از دوستای بابا دوره داشتیم. دو سال پیش وقتی من شما رو باردار شدم دیگه مهمونی ها تق و لق شد و کم کم دوره بهم خورد. چند تا نینی پشت سر هم دلیل اصلی این ماجرا بود.

آخرین مهمونی از دوره قبلی رو وقتی شما سه ماهت بود رفتیم البته بعد از مدتها وقفه. بعدش دیگه خبری نشد تا اینکه شنیدیم چند تاییشون که از اول با هم بودن دوره رو دوباره شروع کردن  و بعد از اینکه رژیم ما شکسته شد  و تونستیم بریم مهمونی ما رو هم دعوت کردن.

حالا توی این مهمونی ها که ظاهرا باید هر دو هفته یه بار برگزار بشه یه پسر نه ساله(سیاوش) و یه پسر هشت ساله(علیرضا) داریم. بعد یه پسری که  الان  دوسال و سه ماهشه (کارن، متولد بهمن 90)، یه دختر دو ساله (حورا، متولد فروردین 91)، الینا جون ما که الان 20 ماهشه و نهایتا یه پسر 15 ماهه (همن، اسفند 91).

و من خیلی خوشحالم که دخترم میتونه با بچه های دیگه بازی کنه. این خیلی خوبه.

دختــــــــــــــــــــــــرم دوست دارم! بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)