الینا هدیه روشن خدا

تعطیلات عید

1392/2/1 21:50
نویسنده : مامان
82 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات امسال برای ما زیاد تعطیل نبود. بابا فقط دو روز اول نرفت سر کار که ما خیلی با عجله رفتیم تهران و برگشتیم.

وقتی اومدیم آمل بعد از عید دیدنی ها دو سه روز شام و ناهار مهمونی بودیم خونه خاله ها و دایی بابا و پدر جون.

بعد از دو سه روز هم مامانی اینا با خاله فریماه اینا اومدن پیشمون. سیزده بدر هم بودن و فرداش رفتن تهران. تقریبا پنج روز پیشمون بودن و بهمون خوش گذشت.

شما هم حسابی ددری شدی. روز آخر آرین داشت با پدرش میرفت بیرون که من شما رو دادم بغل دایی، شما فکر کردی قراره باهاشون بری و خوشحال شدی بعد که دیدی بدون شما رفتن ناراحت شدی. دایی هم شما رو با کالسکه برد بیرون.

حالا دیگه تمام خونه رو با غلت زدن طی میکنی و باید مواظبت باشم. خیلی کم وقتی مجبور بشم میذارمت توی جامپینک. شما دوسش داری ولی من نمیخوام که دیر راه بیفتی.

سینه خیز عقب عقب میرفتی و امروز که دارم مینویسم با حرکت سینه خیز و غلت و پهلو به پهلو شدن خودتو به هر جا که بخوای میرسونی. چند وقتی هم هست که حالت چهار دست و پا به خودت میگیری ولی هنوز موفق نشدی. البته گاهی در حد چند سانت جلو میری.

در عین حال که دوست دارم زودتر راه بیفتی میدونم کارم در میاد و باید همش مراقبت باشم و دنبالت بیام. چون از همین الان هم هر چیزی ببینی میخوای بذاری دهنت. و ممکنه کارهای خطرناک دیگری هم بکنی.

دختر نازم به امید روزهای خوب با تو. روزهایی که دستت را بگیرم و با هم به پارک برویم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)