الینا هدیه روشن خدا

خبر بارداری من

1391/9/1 19:01
نویسنده : مامان
63 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 15 دی ماه 1390 وقتی از خواب بیدار شدم حس عجیبی داشتم. بیبی چک گذاشتم و در کمال ناباوری مثبت شد. ماتم برده بود. مدتی بدون هیچ حرکتی نشستم و حتی فکر هم نمیکردم. بالاخره خودم رو جمع و جور کردم و رفتم آزمایشگاه و یه ساعت تو خیابون گشتم تا جوابش آماده بشه. جواب مثبت بود.

برای اولین بار در عمرم از خوشحالی شوکه شده بودم. مات و مبهوت بودم جوری که نمیشه اون حسو توضیح داد. نمیدونم چجوری تا خونه اومدم. خواستم به بابا زنگ بزنم ولی فکری به ذهنم رسید. غروب که اومد خونه پیشنهاد دادم که برای شام بریم بیرون. میخواستم در یک فرصت مناسب جواب آزمایش رو بهش نشون بدم. رستوران نزدیک خونه پدر سیما جون بود. سعید هم اونجا بود و همون موقع زنگ زد. بابا هم بهش گفت بیاد پیش ما. این شد که قبل از اومدن اون جواب آزمایش رو دادم دست بابا.

بابا یه نگاه به من میکرد و یه نگاه به اون برگه. دست آخر گفت یعنی تو حامله ای؟ نمیتونستم حرف بزنم. لبخند زدم و با اشاره سر تایید کردم. بابا داشت بال در می آورد. و اون شب سعید و خانواده سیما رو برای شام دعوت کرد که فقط سعید و بهرام آمدند. سیما جون یه نی نی 4 روزه داشت و نمیتونست بیاد.

بعدها بابا میگفت شوکه شده بوده و اینکه یه جوری بهش گفتم که مثل فیلم ها شده بوده. میگفت هیچ وقت اون شبو فراموش نمیکنه.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)