تولد دو سالگی
امسال تصمیم گرفتیم که تولد شما رو با دوستامون جشن بگیریم. دوستانی که باهاشون دوره داریم و بچه های هم سن و سال شما دارن. برنامه جمع جور نشد که روز تولدت مهمونی باشه و جشن شما موکول شد به آخر هفته.
تولدت روز دوشنبه بود. با هم رفتیم مرغی که بابا سفارش داده بود از مغازه گرفتیم. کیک خریدیم و رفتیم دنبال بابا. بابا هم خیلی سریع مرغا رو مزه دار کرد که شب برامون جوجه کباب درست کنه. آخه غذای مورد علاقه شماست و روز تولدت باید همه چیز به سلیقه شما بود.
راستش تا آخرین لحظه داشتیم خونه رو چمع و جور میکردیم. و خیلی هول هولی تزیینات تولدی که چند وقت قبل با دایی خریده بودیم زدیم به در و دیوار. و چند تا بادکنکم باد کردیم که خودت باهاشون بازی کنی و سرگرم باشی.
مامان جون و بابا جون هم اومدن پایین. کلی با هم رقصیدیم و خوش گذروندیم. دختر دلربای من همه رو بلند میکرد و میرقصوند!!!
هدیه مامان جون و بابا جون هم یه فرش اسپرت برای اتاقت بود که شب قبلش با سلیقه خودمون خریدن. دستشون درد نکنه.
همون هفته چهارشنبه و پنجشنبه حنابندان و عروسی پسرخاله بابا (سهیل) بود. رفتی آرایشگاه موهاتو کوتاه کردی و توی عروسی شما هم حسابی خوش گذروندی. جمعه شب هم که یه تولد با حضور دوستامون داشتیم.
سه شنبه بعدشم مامانی و بابایی اومدن آمل. علاوه بر کادوی خودشون کادوی دایی و خاله ها رو هم آوردن که همه اش وجه نقد بود. پانصد تومن دایی، دویست تومن خاله فرح، دویست تومن مامانی و بابایی و صد و پنجاه خاله فریماه.
تا چند وقت بعد از رفتن مامانی و بابایی هم تزیینات تولدت رو باز نکردیم. حس میکردم خونه شادتر شده و دوست داشتم تزیینات باشه تا دخترم روحیه بگیره.