پیشی کو؟
معمولا تو کتابهایت را میخوری و ما نمیتوانیم با هم کتاب بخوانیم. امشب بعد از مدتی کتاب خوردن عکس هاپو و پیشی رو بهت نشون دادم و صداهاشون برات گفتم. شما دست میکشیدی رو عکسا و میخواستی چشم و دماغ سیاه نقاشیا رو بکنی.
یه دفعه ازت پرسیدم پیشی کو؟ دستت رو کشیدی روی عکس گربه. پرسیدم هاپو کو؟ دستت رو کشیدی روی عکس سگ. فکر کردم شاید اتفاقی بوده. دوباره پرسیدم باز هم درست جواب دادی. بعد برای اینکه به بابا نشون بدم باز هم پرسیدم و باز هم شما درست جواب دادی. بابا هم خودش چند بار دیگه ازت پرسید.
البته دیگه باور کرده بودیم که شما آگاهانه جوابمون رو میدی ولی با هر بار جواب دادنت ما کلی ذوق میکردیم و این بود که هی ازت سوال میکردیم.
ضمنا امشب چند قدم چهار دست و پا هم رفتی ولی هنوز تسلط نداری و ترجیح میدی برای رسیدن به هدفت از غلتیدن و سینه خیز استفاده کنی. البته مدتیه که یه زانوتو میبری جلو و بعد میشینی. بعد دوباره به حالت چهار دست و پا یه زانو رو جلو میبری و باز میشینی و اینجوری کلی میری جلو.
فکر کنم به زودی میام و خبر چهار دست و پا رفتنتو میدم. به امید اینکه اون روز خیلی زود برسه.